داستان پسر تسخیر شده


به نام خدا

 


سلام دوستان عزیز امشب میخوام یه داستان واقعی واسه دوستان بنویسم امید وارم که به درد اونهایی که به درد جن زدگی گرفتار شدن بخوره . یکی از روزهای تابستان قرار شد برم و یه جوونی رو ببینم که به گفته ی اطرافیان جن زده شده بود یه جوان 24 ساله بود که به گفته پدرش از وقتی چند تا کتاب دعا رو خونده این جوری شده من هم چاره ای نداشتم جز این که برم یه سری بهش بزنم تا ببینم شرایطش چطوره بعد دیدن اون جوون فهمیدم که واقعا وضعیتش خرابه تو عرض چند ماه کارش به جنون کشیده بود تا دیدم فهمیدم که شاید کار از کار گذشته باشه و اگه بخوام کمکی کنم باید انرژی زیادی صرف میکردم تازه اگه میتونستم .چاره ای نداسشتم باید یه سنگی میزدم شاید به هدف بخوره .چون پدرش با هزار امید اومده بود سراغم خود پسره که دیوونه شده بود وضع نابه سامانش به خونوادش هم تاثیر گذاشته بود به پدرش گفتم اگه مایلی کاری انجام بدم باید یه جای دور از شهر برامون پیدا کنی یه شب میریم تا شروع به باطل کردن کنیم بهم گفت یه باغی دور از شهر داریم که جای خلوتی هست قرار شد بریم اونجا .چند روز بعد پسره که اسمش حسین بود شدو پدرشو من رفتیم باغ تا کارم رو شروع کنم همین که به نزدیکیباغشون رسیدیم من احساس کردم که جو باغ خیلی سنگینه فهمیدم که داخل باغ خبرهایی هست ولی بهشون چیزی نگفتم باغشون ازشهر دور بود میون دوتا کوه قرار داشت پر از درخت بود برق هم نداشت یه الونک کوچیک بود که از خشت ساخته بودن رفتیم داخل چراق نفتی رو روشن کرد کمی روشن شد چند دقیقه بود که نشسته بودیم وبا پدرش صحبت میکردیم یهو حسین یه جیغی کشیدو دستو پاشو کوبید زمین و قش کرد پدرش خیلی ترسیده بود بهش گفتم اگه میخوای خودتو ببازی پاشو برو من کارمو بکنم ولی گفت نه نمیترسم ولی از چهرش معلوم بود جا زده چند بار گفتم که ممکنه براش خطر داشته باشه و از ترس زیاد اونم سنگ کوب کنه گفتم که بره و صبح برگرده دنبالمون ولی قبول نکرد من کارم رو شروع کردم احضار زدنم موکلم فورا اومد اومد پیشم پدر حسین از ترسش عرق کرده بود به کار من ایمان قلبی نداشت و فکر میکرد منم مثل پسرش دیوونه شدم بعد چند دقیقه موکلم احضار شد ولی فقط به چشم خودم دیده میشد وقتی ازش سوال میکردم و حرف میزدم پدر حسین خیال میکرد من با دیوار حرف میزنم و همش سر کاریه تا سوال کردم ازش و جوابمو داد ازش پرسیدم چرا حسین به این حالوروز افتاده و این طوری شده گفت که خودش این بلا رو سرش اورده جریان رو تعریف کرد گفت چند ماه قبل حسین اقا با استفاده از این کتابهای دعا که فکر میکره استاد شده تو همین باغ دست به احضار زد 
دست به احضار زده ولی چون ناشی بوده ندونسته که چیکار کنه ولی چون دعاها رو ناقص خونده جن احضار شده ولی بعد گذشتن چند ساعت خیال کرده چیزی ظاهر نشده و از قندیل اومده بیرون غافل از این که جنها اومدن ولی به چشمش دیده نشدن عوض این که اسم جن رو بگه و ظاهرش کنه اشتباهی اسم قبیله جن رو گفته و چند صد تا جن احضار شدن و الان باغ پر از جنهایی هست که نمیتونن برگردن دنیای خودشون من فهمیدم کار سختی در پیش دارم پدر حسین هم کم کم داشت از ترس خودشو میباخت من چون نمیدونستم حسین از چه طایفه ای احضار زده از موکلم پرسیدم اسم طایفه رو هم بهم گفت .تا این که اسمشو فهمیدم کمی ناامید شدم چون این طایفه از اجنه کافر هستن نمیشد بدون این که ضربه ای بزنن ازشون خواست که این جا روترک کنن ساعت 12 شب بود که کارمو شروع کردم ولی نمیتونستم از موکلم کمک دیگه ای بگیرم چون موکل من مسلمان هست و جنهای یهودی با جنهای مسلمان دشمن هستن واسه همین باید تنها راه باطل کردن رو میرفتم خلاصه همون طایفه رو خواستم احضار کنم دعاهای مخصوص رو خوندم حسین هم بیحال دراز کشیده بود بعد خوندن دعاها یهو از بیرون باغ صدایی اومد که جیغ بلندی میکشید و صدا نزدیکتر میشد پدر حسین درجا خشکش زده بود فهمیدم خیلی ترسیده ولی دیگه کاری نمیشد کرد باید طاقت میاورد بعد این که صدا به الونک نزدیک شد قطع شد .اینم بگم که الونک خیلی کوچیک بود با زور چند نفر جا میشدن من دعاها رو میخوندم چند دقیقه یهو صداهایی اومد که داشتن از بیرون به طرف الونک سنگهای بزرگی میزذن و این باعث صدای بدی میشد انگار داشتن با بیلو کلنگ الونک رو خراب میکردن این بار پدر حسین نتونست ترسشو پنهون کنه و اومد چسبید بهم همش میگفت تمومش کن دیگه ادامه نده داشت گریه میکرد اروم اروم با زبون گرفتگی میگفت پاشو بریم خیلی ترسیده بود من به ناچار گفتم شما اینجا باشین من میرم داخل باغ بلند شدم بیام بیرون دیدم نتونست طاقت تنها موندن رو بیاره گفت منو برسون تا در ماشین میخوام برم خودت هر کاری لازمه بکن اخرش اقرار کرد که ترسیده نمیتونه دووم بیاره به هر حال رسوندم تا درب ماشین قرار شد صبح بیاد دنبالمون برگشتم داخل کلبه از نو شروع کردم به احضار زدن کلی دعا و طلسمو بخورات سوزوندم از بیرون باغ صداهای عجیبی میومد.......

وقتی طلسم اخر رو سوزوندم درب چوبی کلبه به طرز وحشتناکی باز شد و خورد به دیوار فهمیدم هر چی که هست اومد داخل ادامه دادم حسین یهواز جا پرید چشماش داشت از حدقه میزد بیرون رگهای گردنش داشت پاره میشد وقتی این حالت حسین رو دیدم ترسیدم تو دلم گفتم خدایا منو شرمنده نکن حسین به طرف من حمله کرد که من مجبور شدم با کتک زدنش یکمی به خودش بیارم ولی اثری نکرد در همین حال یه نگاهی به بیرون کرد و بلند شد با سرعت تمام دوید طرف بیرون داخل باغ طوری تاریک بود که چشم قادر به دیدن نبود منم به اجبار دویدم دنبالش وسط باغ گرفتمش دادمیزد طوری که مو تو تن ادم سیخ میشد با هزار مصیبت برش گردوندم تو کلبه این بار با طناب بستمش چون فهمیده بودم جنی که رخنه کرده تو وجودش از جنهای کافر هست که به ناچار به روش قسم دادن به ادیان خودشون ساکتش کردم چند دقیقه بعد جن به چشمم دیده شد ولی میدونستم اگه یه سوال اشتباهی بپرسم یا به دین اونا بی ادبی کنم کار منم تمومه تا حالا با جن یهودی برخوردی نداشتم بهش خوش امد گفتم مواظب بودم که حرفی از دین اسلام به میون نیارم چون روش سوال پرسیدن از جن غیر مسلمان با جن مسلمان فرق داره دلیل اذیت کردنشون رو پرسیدم که چرا این جوون رو اذیت میکنین با هزار مصیبت و با ترسو لرز دلیلش رو گفت که ما داشتیم زندگی خودمون رو میکردیم که ما رو احضار کردن و بدون هیچ دلیلی صورت بچه ی منو سوزوندن و تا انتقام نگیریم ساکت نمیمونیم فهمیدم که اوضاع بهرانیه اگه جنی بخواد انتقام بگیره خیلی سخت میشه منصرفش کرد مگر این که راضیش کنی حالا با هر روشی که میشه باید راضیش کرد یاصدمه ای که خورده رو جبران کنی .حسین از روی ندانم کاری دست به احضار زده بود بدون این که از استادی کمک بگیره ولی غافل از این که با احضارش کلی جن به سراغش میان بعد این که حسین دست به احضار زده بود چیزی ندیده بود غافل از این که جنهای احضار شده حاضر شدن ولی چون سوالی ازشون نپرسیده بود اونا هم به چشمش دیده نشده بودن اخر حسین نا امید شده بود و بدون خاندن دعاهای مخصوص کارش رو به پایان برده بود و پیش خودش خیال کرده که همه چی دروغه از روی عصبانیت اب جوش کتری رو پرت کرده بودطرف دیوار از بخت بدش نگو جنی مقابل دیوار بوده که اب کتری دستو پای این جن رو سوزونده حسین بدبخت عوض این که بعد احضار نا امید نشه و ادامه بده فکر کرده وقتشوبیخودی تلف کرده غافلاز این که بفهمه جنها مقابل این به صف شدن حالا بعد سوختن جنها خواستن انتقام بگیرن من خواستم قانعشون کنم که از قصد این کارو نکرده ولی به هیچ وجه قبول نمیکردن میگفتن اگه از قصد نبوده......

قبول نمیکردن میگفتن اگه از قصد نبوده چرا احضار کرده بعد احضار عوض این که دلیل صدا کردنمون رو بگه اب جوش پرت کرده به سمتمون من هر کاری بلد بودم کردم ولی فایده نکرد هدفشون فقط انتقام بوذ فهمیدم که کارمون خیلی سخت شده حسین هم دم به ساعت تشنج میکرد مجبور شدم دیگه ادامه ندم و بمونه واسه بعد چون با حرف زدن نمیشد درست کرد .نزدیک صبح بود زنگ زدم به یکی از استادهای علوم غریبه راهنمایی بخوام که اون هم نظر منو گفت که باید به طریقیاجنه را راضی کنی تصمیم گرفتم کاری که نباید رو انجام بدم یک کتری پر از اب جوش اماده کردم و تصمیم گرفتم حسین رو قصاص کنم تا اجنه راضی بشن جلو چشم جن اب رو ریختم رو دستو پای حسین که حسین از شدت درد بیهوش شد و به این طریق اجنه رو راضی کردم از سر حسین دستب کشن وراحتش بزارن با این کار من راضی شدن که ترکش کنن و منم اجنه رو برگردوندم دنیای خودشون .نزدیک ظهر زنگ زدم پدر حسین اومد حسین رو با سرو وضع سوخته دید شوکه شد رسوندیمش بیمارستان و گفتم که دیگه حسین خوب شده فقط کمی سوختگی داره که بعد مدتی خوب خوب میشه پدر حسین اصلا حرفی نزد من خیلی انرژی از دست داده بودم اومدم خونه استراحت کنم خوشهال بودم حسین از دیوونگی نجات پیدا کرده و ناراحت بودم از این که سوزونده بودمش .بعد چند روز فهمیدم پدر حسین ازم شکایت کرده که دستو پای پسرشو سوزوندم و در دادگاه منکر جن زدگی حسین شد و گفت این اقا باید دیه بده منم به کار این مرد مونده بودم که واقعا دور از مردونگیه که این کارو با من کرد واقعا مردم شیر خام خوردن و نمیشه به کسی اعتماد کرد .من 12ملیون دیه دادم این بود جواب خوبی من میتونستم زندگیشو داغون کنم و یه طلسمیگ براش بنویسم تا اخر عمرش زندگی براش جهنم بشه ولی نا مردونگی بلد نیستم و اخرت خودمو به خاطر یه انتقام کورکورانه ضایع نمیکنم . . . 

این داستان متعلق به ما نیست


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: